یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

زورنوشت و ضربه ی مهلک !

سلام !  

  

امروز صبح که از خواب بیدار شدم یه حس خوبی داشتم چون دیشب زود خوابیده بودم ( تقریباً ) و صبح که بیدار شدم دیگه از خواب سیر شده بودم. امروز هیچ اتفاقی نیوفتاد که بخوام دربارش بگم. اصلاً این صفحه ی آبی بلاگ اسکای رو می بینم هرچی می خواستم بگم یادم میره ! نه شوخی کردم ... آخه چیزی ندارم که بگم ... حداقل امروز ! یکی از دوستام موبایل خریده . که مبارکش باشه موبایل باحالیه ...  امروز ~ رو دیدم ! خیلی عجیب بود ... هم اون از دیدن من شوکه شد و هم من از دیدنش اما اصلاً و ابداً ذره ای به روی خودم نیاوردم و نیاورد ! خیلی حس چرتی بود در کل ! ا خب من الان ینجا هستم و هنوزم زنده ام و هیچ اتفاقی برام نیوفتاده و هیچ عملی اعم از ترور و سوءقصد به جانم نشده ! 

 

 

پانوشت : اصلاً امروز زورنوشت روزنوشت نمی نوشتم سنگین تر بودم !   

 

امتحان لغو شده

سلام ! 

 

امروز روز نسبتاً خوبی بود - البته هنوز تموم نشده و الان ساعت 8:40 شبه و من دارم این مزخرفات رو می نویسم- و هیچ دغدغه ی ذهنی جسمی نداشتم و روز پنجاه پنجاهی بود. قرار بود یه امتحان خفنگ بدم امـا بدلایلی که هنوز معلوم نیست ( هر کس میخواسته بفهمه مُرده) امتحان رو لغو کردم ... زارت ... این کلمه رو گفتم که یه نفس بگیرم. شاید مهم ترین اتفاقی که امروز برام افتاد این بود که به جای اینکه بشینم پای بازی های رایانه ای مهیج و توپ نشستم و اتاقمو اندکی مرتب ( همون بازار شام سابق ) کردم. خب این نکته مثبتش بود اما منفیش این بود که امتحانی رو که می تونستم امروز بدم رو لغو کردم و انداختم شونصد روز اونورتر که البته زیاد هم خوب نیست ... حالا بعداً درباره این موضوع حرف می زنیم چون الان فکر کنم دارم هذیون میگم. 

  

پانوشت یک : یعنی میشه تا آخر امشب هیچ اتفاقی نیوفته که امروز کوفتم بشه ؟

ماجرای روز مزخرف و زنده شدن مرده گرامی !

سلام ! 

 

نمیدونم برای شما پیش اومده یه روز فوق العاده مزخرف رو تجربه کرده باشید ؟ منظورم اینه که تمامی عوامل دست به دست هم بدن تا اون روز شما آب که می خوری زهر مار بره پایین ! اصلاً الان عصبانی نیستما ، اتفاقاً خیلی هم آروم و با حوصله دارم اینجا این چرندیات رو در این تاریخ می نویسم. چون هرچی بلا بوده تا این ساعت سرم اومده البته هنوز معلوم نیست تا آخر امشب که کپه مرگم رو انشاالله به حول قوه ی الهی بزارم ، چه اتفاقاتی برام پیش بیاد؟! یه اتفاق امروز صبح افتاد که درجه ی مزخرفیتش ( ! ) تقریباً چهل بود ، یه اتفاق حول و هوش ساعت 11:45 افتاد که درجه مزخرفیت و اعصاب خوردیش دو هزار بود  و دیگه داشتم منفجر میشدم!!! باعث شد تا از هرچی دانشجوی (!) پیام نور و پیام زور و پیام پول بدم بیاد ... حالا داستانش مفصله ولی بعداً شاید براتون توضیح دادم. لابه لای این درگیری های فکری و یادداشت هایی که براتون می نویسم ، دارم روی این موضوع تحقیق می کنم که اصولاً من این چرت و پرت ها و بول شت ها رو برای چی اینجا می نویسم ؟ هر از چند باری اینجا براتون گزارش میدم راجع به این موضوع. خب دوباره یه اتفاق همین نیم ساعت پیش افتاد ، اون شخص شخیص الشخصایی که اومده بود گوشیم رو بخره با ( که البته چند روز دستش هم بود ) نگاهی پر از درد - مثل کسی که خبر مرگ پدرش رو بهش دادن - به گوشی نگاه کرد و گفت من آخه برای چی دارم این گوشی لکنته رو می خرم ؟؟؟ 

 

خبر فوری : برادران زحمت کش مخابرات و بروبکس فعال دست اندرکار نت - همونایی که نشستن و با پتک می زنن توی سر این سایتای مربوطه - بسیار تلاش کردن و بخاطر پست های پیاپی ( فقط 1 پست دادم ) من و نقش قهرمانانه ای که در نجات سایت 4Shared داشتم ، سایت رو از فیلتر درآوردن و از طرف دیگر حسابی مارو ضایع کردن و سکه یه پول اونم جلوی کی جلوی سازمان ملل !!! آخه به سازمان ملل نامه داده بودم برای سایت 4Shared ... درکل زنده شدن مرده گرامی جناب 4Shared رو به همه ی دانلودرها و آپلودرها و خانواده های محترم وابسته تبریک و تحنیت عرض می کنیم. 

 

درکل امروز روز بسیار مزخرفی بود و از همه برای اینکه مارو امروز کوبیدن و روزمون رو زهر مار کردن تشکر می کنم. دور باد این اصغاث احلام ! تا فردا ... 

 

جمعه تعطیل نیست!

سلام ! امروز صبح یک دل سیر خوابیدم و تلافی اکثر روزایی که ( کلاً سه روز در هفته، نه بیشتر ! ) صبح زود از خواب بیدار میشم رو درآوردم. اینکه من اینجا توی نت خاطراتمو بنویسم یا چرت و پرت هایی از این قبیل ، چیز بسیار عادی ای هستش و دیگه توی قرن بیست و یکم و سال 2010 این چیزا عادی شده و یهو میبینی که یارو از توی اینترنت سبزی میخره و میده نود32 براش آشغالاشو پاک کنه ... خب اینا رو گفتم که یه وقت فکر نکنید من دارم کار ضایع ای انجام میدم ! حالا قراره که بعد از خوندن چرت و پرت های من بیشتر با افکار ( مزخرف  ) من آشنا بشید ! امروز توی تقویم روز احسان و نیکوکاریه ، امیدوارم که همه ی ما به فکر کمک کردن و فایده رسوندن به همنوعان خودمون باشیم و به این کار افتخار کنیم. خب دیگه زرت و پرتی نمونده که نکرده باشم ... خب دیگه فعلاً ... 

 

 

پانوشت یک : این نوشته ممکنه تا آخر امشب تغییر کنه ... بله بالاخره ... !

افتتاح وبلاگ

سلام  

 

امروز پنجشنبه ست و من دارم این مطلب رو با کمال بی حوصلگی تایپ میکنم و اینجوری افتتاحیه ی وبلاگم رو تقدیم شما می کنم. امیدوارم که لذت ببرید از این به بعد با مطالب وبلاگ من بیشتر حال کنید و زرت و زرت اینجا سر بزنید. درضمن امروز روز خوبی برای افتتاحیه ی وبلاگ هستش چون امروز تولد آنتونیو ویولادی ، یکی از بزرگترین موسیقیدانان و ویولونیست های تاریخ موسیقی کلاسیک جهان هستش ... خب بهر حال ، سلام !