یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

آدرس سایت


 به آدرس سایتم مراجعه کنید:  www.Blacknotes.net



از آدمای خودخواه و مغرور متنفرم


 خیلی بده که یه نفر از دوس داشتن بقیه سو استفاده کنه و مغرور بشه و یه آدم گوه به تمام معنا بشه!




* اگه اون کاره جور بشه برام چی میشه! به به !

چهارپایه را بزن و ببین چه جور میرقصم از خوشی...

prisoner.jpg دلهره دارم ... نه بخاطر اینکه خیلی کار بدی کرده باشم ... میدونم که جر و بحث همش هست ولی خب توی جر و بحث بعدی حصاری برای قایم شدن ندارم... مثل یه محکوم به اعدامم که توی شمارش ساعت های نیمه شب خسته شده و میخواد که دیگه دلهره ای براش نمونه ... بیست بار آهنگمو بازپخش میکنم امــا با دیدن عکس های سیاه سفید بازم دلم میخواد که پخشش کنم... لعنت به فردا ... ای بابا زندگی که به آخر نرسیده گورپدر نتیجش! ... (تق)






عقلت کمه خوشتیپ ؟

 انقدر بدم میاد از آدمایی که توی این هوای به این سردی لباس کم میپوشن که مثلاً بگن ما خیلی مقاوم و قوی هستیم!



+ استیوپیدها ...

+ به غیر از کسایی که نمیتونن لباس بخرن.

فیس بوک از نان شب واجب تر!


گیرم که تو فیس بوک هم عضو شدم ... حالا که چی !؟ 


پانوشت یک : سایتی شلوغ پلوغ تر و سردرگم در، تر از فیس بوک ندیدم.

پانوشت دو : فیس بوک داشتن این روزها مد بوده و پز عالی حساب میشود!

پانوشت سه : الکی سوار موج شدن و یه چیزی رو شاخ کردن یعنی همین ...



خرابکاری !


تاحالا شده یه کاری بکنی ( گندی بزنی ) که نتونی بعد درستش بکنی ( پاکش کنی ) ‌‌؟؟؟



وقتی برف میاد


 وقتی برف میاد اکثر موقع ها شباست که همه خوابن و برفم تا صبح بخاطر خیسی و سردی زمین نمیشینه و صبحم که همه بیدار میشن میگن کاش برف بیاد. وقتی برف میاد همه خوشحال از اینکه برف اومده میرن دم پنجره و همش به بیرون زل میزننو میگن عجب برفی. وقتی برف میاد همه ی ماها بالاخره میخوایم یه جوری دستی به برف بزنیم و حس زمستون داشتن رو یکم حداقل تجربه کنیم. وقتی برف میاد دور و اطرافمون رو که نگاه کنیم یه حس رضایت بخشی از سفیدی کوچه و خیابونا و درختا داریم. وقتی برف میاد دیگه اون سوز باد رو که روی صورتت وحشیانه شلاق میزنه و نمیزاره جلوی روتو نگاه کنی دیگه خبری ازشون نیست چون برفایی که دارن از آسمون به زمین میریزن جور اون شلاق ِ وحشیانه رو به جای تو میکشن. وقتی برف میاد همیشه آرزوی اینو داشتم که بچه هایی که اونور کوچه برف بازی میکنن اشتباهی یه گلوله برف توی سر من بزنن و منم از برف لذتی ببرم. وقتی برف میومد و  کوچیک تر بودم ساختن آدم برفی همیشه رو شاخش بود ولی الان که برفا هم آب رفتن دیگه خبری از بالاتنه ی آدم برفی ِ خیالی من نیست. وقتی برف میاد همیشه از شنیدن صدای کفشم که توی لایه های پرپشت برف میکنم خوشم میاد و ترس از اینکه چقدر توی کفشم آب رفته! ... وقتی برف میاد و تموم میشه و ظهر آفتابش رو به رخ برف روی زمین میکشه، از اینکه عینک دودی میزنم که حس پشیمونی و عذاب وجدانی میگیرم که چرا اینقدر درحق برف ظلم کردم ... 



مثل مرده ای درون قبر!


به نظر من درواقع ما مثل مردگانی درون قبریم که یک نی دراز و نازک به بیرون از قبر زدیم و داریم زیبایی های دنیایی رو که دیگران دارن باهاش زندگی میکنن و ازش لذت میبرن رو میبینیم. همه ی اینا تقصیر خودمونه و خواستمونه ... حالا برین هزاران رکعت نماز بخونید، برید یکشنبه ها کلیسا و کارای مثلاً معنوی بکنید، ورد بخونید آخرش همه ی اینا به اندازه ی یه قرص آسپرین خدمت به بشر نکرده! ... حالا یکی بیاد بگه هابیل و قابیلو کی کشف کرد!


نمیدونم چی بگم فقط یه لحظه این سایت رو نگاه کنید Link




کنکاش ِ مختصر مسائلی !


 سلام!


 چه می کنید با سومین روز از دی ماه یعنی جمعه بوقت اینجایی که هستم، مصادف با بیست و چهارم دسامبر سال دو هزارو ده! اصولاً زیاد از تقویم ِ تاریخ بازی خوشم نمیاد ولی یه دبیر داشتیم که همین اول که میومد سر کلاس همه ی تاریخ های بشری رو میگفت و بصورت سرزنده و شاد و سرحال اینور و اونور میپرید! اسمشم آقای ذوقی بود... کاری نداریم... بزار اول بگم که چند دست لباس خریدم و یک عدد کتونی-از همون مدلی که گیر دادم بهش- بسیار زیبا ! .... از شلوغی شهر و ترافیک های اعصاب خورد کن به علاوه چراغ قرمزهای شدیدالحن که بگذریم، میرسیم به اینکه چرا سطح فرهنگ ما انقدر پایینه؟ ... الکی نگین ایرانی فلان و ایرانی برتر و این چیزا ! ... بابا یه خورده واقع بین باشید؟ همه مون رو میگم، وقتی من و سه نفر دیگه توی سوپرمارکت وایسادیم منتظر نوبتمون برای خرید کالامون هستیم نباید یه نفر از بیرون بیاد و بره جلوی پیشخون و بگه "سلام داداشی بی زحمت دو نخ سیگار بده" ! ... نباید توی جاهای عمومی مثل اتوبوس، کتابخونه، کافی نت ها، حتی مغازه ها بلند بلند صحبت کنیم یا نوبت رو نادیده بگیریم یا بلند بلند بخندیم یا چیزی توی همین مایه ها ... خیلی جاهای دیگه برای تخلیه ی یک سری چیزها تعبیه شده که باید بریم اونجا البته خیلی جاها هم نیس چون از فقدانش هست که آدم یه همچین رفتارایی میکنه. مثلاً پارک، شهربازی، باغ و دشت برای تفریح یا هرجایی که مخصوص تفریحه! 


راجع به تعارفات و رودربایستی ها هم که نگو! اصلاً ما ایرانی ها خدای تعارفیم اونم از نوع الکیش! چون درباب این موضوع زیاد توضیح دادم فقط مختصری میگم که تعارفات رو بزارید کنار همین، در حد احترام و خوشرویی بمونه نه بیشتر! 


یه نکته هم راجع به سریال های مزخرف بگم و البت برادران اهل سینما D: میدونن که اولاً آمریکایی بودن یه سریال دلیل بر باحال بودنش نیس! ( شکارچیان نورو و بیست و چهار ) دوماً اینکه سریال های کلمبیایی و نمیدونم مکزیکیو اینا رو که بریز دور که نه داستان درست و حسابی داره نه کاراکترهای قابل قبول داره، همشم یه دختر با مینیژوب اونجا میچرخه بقیه هم میگن چه دختره قشنگی! بیا چادر سرش کنم ببین خوب میشه؟ درضمن اینا رو برای اونایی گفتم که تلویزیون نگاه میکنن من که همش پای اینترنت و وبلاگ کوفتیمم! D:



حالا تا کنکاش های بعدی خدا نگهدار!  مژده اینکه امروز میام غروب و روزنوشت مینویسم همراه با پانوشتای بس خفنگ! ( چه خبر مهمی! ) ....





آغاز زمستان!

امروز اول زمستونه ... یعنی درواقع اول دی ماهه! این مینیمال-به توان پنج- رو مینویسم چون دوست دارم! یعنی میشه برف بباره تا زانو و همه جا رو سفید پوش کنه؟ ( توضیح: مینیمال یعنی کوتاه نوشت! )



از اینجا باز کنید----X


 ... و همچنان تولید کنندگان ساندیس نوشتند  “از اینجا باز کنید”  ولی‌ مردم، از آنجا باز می کنند !

درد من

درد من تنهایی نیست ! بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بی عرضه گی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوندی مینامند. "گاندی"

شبا که ما نمیخوابیم D: !

الان ساعت بیست دیقه به یک شبه و دقیقاً همه بروبچ اینترنت باز آنلاین هستن و شبا که میشه زارتی کانکت میشن و به کارای اینترنتیشون از قبیل چت و علافی و وبلاگ خونی و عکس زنای لخت رو نگاه کردن و خلاصه زندگی اینترنتی جریان داره ... یه نگاه به بیرون کردم هیچ خبری نیس عین شهر مرده هاس، خب ... اِهم اِهم ... تست میشود ... فعالیت شبانه ی خودمون رو آغاز میکنیم با یک آهنگ خاطره انگیز از ... شادمهر با نام " با تموم یک دلی ... " !  


فین فین نوشت !


فییییین... انقدر سرما خوردم که سه تا جعبه دسمال کاغذی تموم کردم و صدامم عین پدربزرگ اردک ها شده ... فین ... برم شلغم بخورم ... فین ... پلتقار پرتقال بخورم ... فین ... حموم ... ( دماغم قرمز شده از بس چلوندمش ) ...

گذشته و آینده ؟

زمان حالی وجود نداره ، یعنی الان که داریم صحبت می کنیم داره میگذره و هر لحظه جز گذشته به حساب میاد و آینده هم هنوز نیومده درکل دو زمان داریم گذشته و آینده و الان که دارین این نوشته رو میخونید یا وقتی میگید "الان حاله" تموم که شد جمله گذشته و دیگه شده جز زمان گذشته ...




پانوشت یک : عجب!

پانوشت دو : خیلی جالب بود دقت نکرده بودم...

فلش جونم پیدا شد!

آخ چقدر خوشحالم فلش شونصد گیگم رو که گم کرده بودم بعد از قرنی پیدا کردم! دست O.G LOG بود!



پانوشت یک : آخ جووونز !

وبسلاگ!

خیلی مزخرفه که آدم وبلاگ درست کنه و بعد توی عنوان یا توضیحاتش بنویسه سایت !

کلمات قلنبه سلنبه!

سلام


اصولاً و فروعاً چه خبر ؟ عرضم به حضورتون که همینطور که مستحظر هستید کم سعادتیم که دس به شما باشه ...


بابا قاطی کردم! اینهمه اصطلاحات قلنبه سلنبه بکار نبر جون من، نمیتونی درس حرف بزنی؟ 

شترمرغ لعنتی !

سلام ! اینجا تسلیت عرض میکنم بخاطر این شترمرغ پدرسوخته که دهن مارو سرویس کرده عین بختک افتاده به جون وب ما ، بابا این همه وبلاگ به برو یه جا دیگه تبلیغ کن... میخواستم مطلب پست کنم این شترمرغه رو که دیدم ناامید شدم!




قیافش رو نگاه ! اَه اَه ! ( خنده داره ولی !!!!!‌ )

تنوع هم خوبه!

میدونم که پاچیدی ولی خب یک مقدار تنوع هم بد نیست... 

 

 

پانوشت یک : درسته که من چرت نویسم ولی سلیقه م بد نیست! 

پانوشت دو : رجوع شود به جمله معروف " وبلاگ خودمه هر غلطی که میخوام میکنم ..." 

پانوشت سه : اگه پاچیدی نظرتو صراحتاً بیان کن !  

پانوشت چهار: نفهمیدی درباره ی چیه ؟ بابا قالب آی کیو جان ...

آواتار دیگه چیه ؟

درباره اینکه چطور عکسی که برای آواتارم انتخاب کردم توی وبلاگای دیگه بیاد راهنمایییم کنید؟ 




دستتون تنکیو ...

حالم بد شد !

اه ... این رادیو پیام 


گوینده ی شبانگاهیش فکر کرده با اون صدای مزخرف حال بهم زنه لرزونش که بیجا بالا و پایین میشه خیلی خوش صداست !!!  ... خیر سرش هنرمند هم هست ... گذاشتن این ساعت شب نطق کنه ... ملت خوابشون میبره ... شایدم از خواب میپرن با صدای مولتی فالش ایشون ... اه اه حالم بد شد ... حالا نمیگم کیه ولی همون که جانباز شیمیاییه ... پشت سر هم داره پاچه خواری میکنه اسکل ... انگار داره گریه میکنه ... سریع play رویه KMPlayer رو میزنم و یه آهنگ بندری پخش میشه... استایل : 


اطلاعیه ی ستاد مبارزه با بدحجابی

ستاد مبارزه با بد حجابی اعلام کرد: نگهداری عسل و میرزا قاسمی با هم در یخچال ممنوع می باشد مگر اینکه در یخچال باز باشد ! 

 

به به !

الان یکم حالم بهتر شده !  


حالا برای اینکه ثابت کنم چندتا دیگه اسمایلی در میکنم :                 


الانم چون زیاد اسمایلی مصرف کردم مست کردم و گوزمللغ شدم ! ...


              




پانوشت یک : حالم بد بود ، رجوع شود به این پست

پانوشت دو  : از نیلوفر , نئون نئو هم تشکر مکنم !