یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

ماجرای خیس شدن اینجانب !


سلام ! ... امروز چنان بارونی اومد که نگو! تلافی چندین روز خشک و سرد رو درآورد و حسابی هیکل بدقواره ی منو شست و اینجانب را شبیه موش آبکشیده به خونه فرستاد! ... هوا ابری ابری بود و منم احتمال میدادم که بارون بیاد و بخاطر همین کاپشن هشت و نیم کیلویی خودم رو پوشیدم و از اونجایی که عاشق تشریف دارم حواسم نبود که کلاه پشت کاپشنم رو درآوردم و همینجوری خندان و شادان پوشیدمش! 


(حسن، مرتیکه ی کیلزون! نیومده بود و رضا هم طنزوار انقدر کوبیدش که من داشتم از خنده ولو میشدم وسط خیابون! ) با رضا تو اتوبوس نشسته بودیم که به یکباره صدای شارپ شارپ ِ قطرات باران بر پنجره ی اتوبوس رو شنیدیم و مو به تنمان سیخ که چه عرض کنم میخ شد! جالب اینجاس که من وقتی اومدم از اتوبوس پایین تازه فهمیدم که کلاه نداره کاپشنم و خیلی " ناراحن " شدم و  کلی هم خندیدیم چون رضا موهاشو امروز بصورت خروس جنگی وار سیخ کرده بود و کلی هم داشت از ویژگی های اتویی که به موهاش زده بود فک میزد و مسخرش میکرد...


اصولاً با این چاله چوله های شهر چه میکنید؟؟؟ من که دارم فوق العاده لذت می برم ازشون. بعضی هاشون انقدر عمیق و عریض هستن که باید قهرمان پرش چهارصد متر جهان باشی که ازشون بپری و بتونی عبور کنی! ... میخواستیم به سختی از چهارراه رد بشیم که یهو یه چراغ قرمز 120 ثانیه ای دلمون رو شاد کرد و بصورت دنده عقب مایکل جکسون خدابیامرز و با کلی حوصله و آرامش از خط عابر پیاده رد شدیم، البته رانندگان گرامی را بی نصیب نگذاشته و یه کدام از انگشت هایمان را به نشانه ی تقدیر و تشکر به آنها نشان دادیم.


توی وبلاگ یکی از دوستام که اینجا هم لینکه P-: خوندم که چرا وقتی بارون میاد چتر میگیریم و از این چیز قشنگ استفاده نمیبریم! منم در اینجا به پاسخ به اون پست استکباری D: عرض میکنم که وقتی از کنار یه مغازه ای رد شدی و خیلی خوشحال شدی که بالاش سقف داره و بارون نمیریزه روت، یهو یه قطره-از اون بزرگاش- میاد و میچکه پشت سرت و از یقه ی پیرهن و کاپشن و اینا عبور میکنه و میخوره به گردنت و همینجوری لیز میخوره تا پایین و اون موقع ست که از هرچی آب و بارون این چیزا عصبانی میشی ... گرچه شما که مقنعه داری راحتی ! D: 


تو تاکسی نشستم و نسبتاً هم سر و روم خشکه و کمی هم خرسندم از آرامشی که داخل تاکسی حکم فرماست! یه خانم کنار من نشسته جلو هم یه پیرمرد. راننده اومد که راه بیفته یه دفعه ضبطو روشن کرد و با ولوم 20 آهنگ حسین حسین حسین حسین گذاشته که یه یارو هم همش داره عربده میزنه توش ... بهش گفتم آقا لطفاً صداشو کم کن، گفت بابا عزاداریه امام حسینه دیگه مگه بده؟ ، گفتم آقا عزاداریو من چیکار دارم گوشم کر شد!!! خلاصه تا بیام به راننده تاکسیه و پیرمرده حالی کنم که صداشو کم کنن، تلفن خانومه زنگ خورد و راننده صدای ضفط (‌ ! ) بی صاحابشو کم کرد... یه ربع چرخیدیم که سکوت مطلق بود تو تاکسی و هرازچند گاهی سکوتش با صدای زنگ تلفن خانومه شکسته میشد ... اَه چقدر صحبت میکرد من فکم درد گرفته بود بجای اون زنه ... موضوعات مزخرفی هم میگفت یه چیزی تو مایه های دور کمر اقدس خانوم و مدل موی فخری خانوم 



پانوشت یک :ضدحاله که آدم یه باربنویسه و یهو دستش بخوره به backspace و برگرده صفحه قبل!

پانوشت دو :دارم کافی میخورم میگم " آه چه باران زیبایی... به درک که مردم خیس میشوند! " !

پانوشت سه : خیس خالی شدیم رضا میگه - موهام که خراب نشد حسین ؟؟؟؟ ... 

پانوشت چهار : شلوارم قشنگ شسته شد آخجون‌! ...

پانوشت پنج : راستی چرا تو صفحه ی نظرسنجی های من شرکت نمیکنید؟

پانوشت شش : نمیدونم شما دوستان وبلاگی کجا بودین و مشغول انجام چه کاری بودین وقتی که من داشتم زیر بارون خیس خالی میشدم و به عشق وبلاگم و نظرات شما و وبلاگ های با صفای شما توی راه کافی نت بودم ... قدر نوشته هامو بدونین که همش با عشقه X:


نظرات 28 + ارسال نظر

خواندمت رفیق

ممنونم ازت

fRed 1389/09/22 ساعت 18:56

حسابی بارون خوردیاااا

پس چی !

قهوه تلخ 1389/09/22 ساعت 19:12

بارون خوبه اما با چتر یا از پشت پنجره..
وقتی هم حوصله نداری زیر بارون بدون چتر.

تولدم مبارکــــــ

تولدت مبارک !

[ بدون نام ] 1389/09/22 ساعت 19:24

.امااااااااااااا بارونه خوبی بودا

بله !

کوریون 1389/09/22 ساعت 19:30 http://chorion.ir/

کلا هر موقع یه بلائی سرت میاد پست هاتو با کیف بیشتری می خونم ! :دی
اما یه سوال ؛ این کیلزون دقیقا چیه ؟

ممنونم از تعریفت عجبا ! این حسن رفیقم انقدر بازی کامپیوتری میکنه اسم یه بازی رو گذاشتیم روش !

فقط بارون
نسکافه هم نه !‌چای ...
خدایی بارون قشنگی بود /.

بله !

شایان 1389/09/22 ساعت 21:28 http://shayans.blogfa.com

ای کاش سیل میومد دیگه میبردت به سرزمین های دوردست بد دیگه حال ندارم بقیشو بنویسم

زارت زارت زارت چقدر خندیدیم!

شیما 1389/09/22 ساعت 22:01

وجودتو عشقه حسین جون.خودتو گرم کن که مریض نشی رفیق.

خیلی مرسی

ای بابا
به خاطر شما ناشکراست که بارون کم میاد
فکر کن هوا قشنگ و تلطیف می شه
الودگی فرار می کنه
حالا خیس بشی دور از جون نمی میری که!!!!!!!!!!!!!!!

الان جای گرم نشستی متوجه نمیشی من چی میگم !

عسل 1389/09/23 ساعت 11:35

حسین متلک میندازی؟؟؟ بدم متلک دونتو درارن؟؟؟
اتفاقا دیروز هم تو ولایت ما یه بارونی زد که نگو هر قطره قده یه بشقاب منم زیر بارون بودم از قضا منم یادم رفته بود کلاه کاپشنمو بیارم در نتیجه با بارون یکی شدم ولی در کل خوب بود

عجب تفاهمی!

نگین 1389/09/23 ساعت 12:25 http://www.mininak.blogsky.com

عجججججب
بارون به این خوبی ! بسی زیر باران بیادی رفت ! والا ! همون خیس شدن و موش آب کشیده شدنشه که فاز میده دیگه !

رجوع شود به دو کامنت بالاتر !

شایان 1389/09/23 ساعت 20:39 http://avrilfan.blogfa.com

یه روز یه ترکه چوپان بوده بچش میره دانشگاه ریاضی وقتی دیگه دانشگاش تموم میشه میاد خونه بابا به بچش میگه پسرم حالا تو که سواد داری بیا این گوسفندارو بشمار ببینم چند تان بچه ه میگه خب اول پای گوسفندارو میشماریم تقسیم بر ۴ میکنیم

عجب!

۱)درباب چاله چوله ها که پدر ماشینمونو در اوردن اینا
رفته بودم بالانس چرخ یارو گفت بالانس نمیخواد
گفتم چرا گفت این رینگ بالانس بشو نیس باید عوض بشه گفتم چرا گفت رینگه از دست انداز تاب برداشته
۲) در باب چتر برنداشتن برای رمانتیک شدن بهتر باید بگم باران بارون باشه عیبی نداره ولی این باران ما بارون گلی و دودی و کثافتی هستش
اگه بارون بود شما راس میگفتین از طرف ما این مطلب رو به اون دوست وبلاگی برسونین
۳) در باب عزاداری امام حسین هم بزودی آپ خواهم کرد منتظر بمانید
۴) در باب نظر سنجی هم به روی چشم
۵) در باب حضور پر رنگتان در وبلاگم هم ممنونم منتظر نقد های شیرینتون هستم
۶) وبلاگتون قشنگه سعی کنین قشنگترش کنین
۷) دلم به نوشته ها و نظرات شما خوشه بازم بیایین دیدنم
۸) بازم خوندیم و لذت بردیم
۹) فعلا خدانگهدار

اووووه ! چشم

الی 1389/09/23 ساعت 23:13 http://khanumelhami.blogfa.com/

سلااااااااااام.اگه گقتی من کی میباشم؟ یه زمانی خوشگل کرمانشاهیه بودم.به کمک آقا رسول خونه تکونی کردم
خوشحال میشم بیای و نظرتو یگی که بسا به صاحبنظری قبولت داریم
...............
تو کرمانشاه ۵ دقیقه برف بارید همه عین عقده ای تلفن میزدیم به همدیگه بیرونو نگا داره برف میا د
تو نمیدونی تو اون ماحرای کمر و اینا چقد نکتهی مهم هست

مرسی

caffè nero 1389/09/24 ساعت 12:01 http://eternal.blogsky.com

دل آدمها ... چقدر زود می گیرد

آی گفتی!

باران 1389/09/24 ساعت 13:10 http://the-rain.blogsky.com

خودتو نوشته هاتو عشقه

ممنونم ازت

شایان 1389/09/24 ساعت 18:02 http://avrilfan

سلام دیب داری؟؟؟

آره .. بیا ...

شایان 1389/09/24 ساعت 23:40

نه نمیام

مانا باشید

یدفه میگفتی ماکارانی باشید !

شایان 1389/09/25 ساعت 14:14 http://AVRILFA.BLOGFA.COM

یه روز یه ترکه سوار تاکسی میشه با راننده میگه امام حسین و بلدی راننده ه میگه پس چی من بجه امام حسینم ترکه بقز میکنه میگه تو علی اصقری چه قدر بزرگ شدی

عسل 1389/09/25 ساعت 18:29 http://silence-love.blogsky.com/

پس کوشی؟ رفتی حاجی حاجی مکه؟؟؟!!
فلسفه علامت سوال بالای وبت چیه خو؟ هرچی میگم نپرسم خودت میگی به روی خودت نمیاری
حسییییییییییییییییییییییین زودی آپ کن

فلسفه ی علامت سوالو بعداً میگم حالا

فوش 1389/09/26 ساعت 17:56

خندیدیم خوش گذشت.
مرسی

این چه اسم مبتذلیه!

کی بارون اومد اینورا ما ندیدیم!داستان مال 4،5 روز پیش نیست؟؟

برای تاریخ پستمه دیگه

شایان 1389/09/26 ساعت 19:37 http://avrilfan.blogfa.com

یه رو

حسین جان وبلاگمو آپ کردم
منتظرتم
مث همیشه

قربانت ، چشم فقط یکم سرم شلوغه بعداً مزاحمت میشم رفیق، ممنون.

shayan 1389/09/27 ساعت 21:12 http://avrilfan.blogfa.com

اینم دامین
avrilspace.net

قبلی رو که گفته بودی ثبت کردم خوشتیپ

شایان 1389/09/27 ساعت 22:24 http://avrilfan.blogfa.com

دمت گرمممممممممممممممممممم

http://hofop.blogsky.com 1389/09/29 ساعت 19:44

اون موقه دماغمو چسبونده بودم به ششیشششیه ...(فک کنم البت)

جدی!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد