حالا دس دس دس دس دس آهااا بیا وســط !
دیروز یا بهتره بگم دیشب عروسی پسر عمم بود، آخریش یعنی همون ته تقاریه به اسم وحید که پسر ِ عمه بزرگمه و بغیر از علی و حامد و وحید سه تا دیگه پسر عمه دارم به اسمای مصطفی معین و مهران که هیچکودوم هنوز ازدواج نکردن. خب از جزییات که بگذریم میرسیم به اینکه به چه صورت اینجانب عروسی رو ترکوندم و عوض چند وقت نرقصیدن و عبوسیت رو به قول معروف در آوردم و ول کن دنس فلور یا همون وسط نبودم ! ساعتای تقریباً شیش و این حدودا بود که رفتم کت و شلوار حسن رو گرفتم و اومدم خونه امتحان کردم، کت و شلوار خوبی بود ولی مختصری شلوارش کوتاه بود و از اونجایی که اینجانب برج میلاد می باشم به تنم بسی نیامد ! کت و شلوار خودمو پوشیدم ولی با پیرهن حسن و کراواتش، درکل خوشتیپ شدم و تعریف از خود نباشه ( هست ) شدم شبیه جورج کلونی ( ! ) ... رفتیم و به دلیل ترافیک یک نمکی دیر رسیدیم و شام و آوردن و خوردیم و دل بی صاحاب رو از عزا درآوردیم! و شارژ که شدیم تقریباً نیم ساعت بعدش رفتیم سمت پارکینگ پسر عمم اینا و بساط بزن و بکوب رو به راه کردیم تا عروس و داماد و مهمونا برسن ... خلاصه سرتون رو درد نیارم انقدر زدیم و رقصیدیم که نگو ... دنس فلور رو کنتراتی برداشته بودیم منو سروان تمپنی ( داداشم ) و مسعود ( پسر عموم ) و مصطفی ( پسر عمم ) و جعفر ( پسرعموی داماد ) ... درکل بسی نشاط رفت و دیگه کم کم میخواستن منو بیارن بیرون از وسط که نتونستن ! یه نقشی هم داشتم که هرکس میخواست بیاد بیرون از وسط میرفتم و نمیذاشتم و دوباره مینداختمش وسط که برقصه ... انقدر راحت و باحال رقصیدم که نگو ... اصلاً بدجور قر تو کمرم بود و به هرمدلی که بلد بودم رقصیدم و یکمم خنده دار رقصیدم درکل وسط شلوغ بود و مجلس هم گرم ... وقتی از پارکینگ اومدیم بیرون گوشام داش میترکید و سنگین شده بود ... شبم رفتیم خونه و تو ماشین هم همش داشتم قر میدادم ...
پانوشت یک : حالا بیا وسط ... تو ماه آسمونی در شب ...
پانوشت دو : از رقص مدل بندری بگیر تا حاشیه نشینان بومی استرالیا !
پانوشت سه : نگرفتن حتی یک شاباش از داماد خسیس ! واقعاً که ...
پانوشت چهار : حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود ...
بابا ایول فک کردی فقط خودت بلدی؟بذار ۵ آذر منم میرم میترکونم علوسی دخمل دایی باشه و دخمل عمه قر نده؟
مطلب بالا شهر باحال بود
ایول جای مارو خالی کن ... مرسی
هه هه اینا که چیزی نیس ۲۵ام عروسیه خالمه و اینجانب مثل همیشه پای رقص ثابت مجلسم
تو هم دعوت کنم میای حسین ؟ میخوام بترکونیمااااااااااااااااااا
ایول بابا ... آره حتماً میام دعوت میکنی یعنی ؟
من حتی فکر رقص مردا حالمو بد می کنه.ببخشیداااا
خیلی هم دلت بخواد
این باران ناجور کوبید تو ذوق مرد ا من فقط بدم میاد مردا قر کمر بدن وگرنه برقصن خوفه .
عکستو تو کتابخونه گذاشتی بگی اهل کتابم؟ من خودم ۳ تا کتاب نوشتم ول حیف به اسم علی شریعتی چاپ شد